روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

پاره ای توضیحات!

دو دفعه اس که میرم میام می بینم در عرض کمتر از یه ساعت وبلاگم پنجاه بار خونده شده بدون هیچ نظر و پیغامی!! درسته که خوشحال میشم اما این یخورده عجیبه. نیس؟؟ حالا قضیه چیه؟ اللّه اعلم...

خوانندگان محترم لطفن خودتونو به من نشون بدین. کاریتون ندارم:))


راستی من همچنان هدایای روز دخترم ادامه داره :دی . گل پسر برام کادو آورد:ذوق 

الان دقیقن خواستم فخر بفروشم:))

صدایم را به یاد آر...

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست *** که هرچه بر سر ما می رود ارادت اوست

نظیر دوست ندیدم اگرچه از مه و مهر *** نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست

صبا زحال تنگ ما چه شرح دهد *** که چون شکنج ورق های غنچه توبر توست

نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس *** بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست

مگر تو شانه زدی زلف عنبر افشان را *** که باد غالیه سا گشت و خاک عنبر بوست

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است *** فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست

زبان ناطقه در وصف شوق نالانست *** چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست

رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت *** چرا که حال نکو در قفای فال نکوست 

نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است *** که داغدار ازل همچو لاله خودروست

سپری خواهم شد تمام قد...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خودت گلی، گل واسه چی آوردی؟؟

جوجه طلایی امروز منو بسیار مشعوف کرد :دی

خیلی حس خوبی بود وقتی یهو یه شاخه گل رز از تو کولش درآورد و داد دستم. با یه خنده قشنگی گف: "روزت مبااارک


خدایا چرا انقد دوستای من خوبن؟؟

 عادم بین این همه فرشته حس تحقیرآمیز آدم بودن بهش دست میده :))

حلال هایی حرام تر از سگ

امروز روز دختره. روز ماست. همیشه تو این روز یه حس معصومیت بهم دست میداد. یاد مریم (سلام اللّه) می افتادم ناخودآگاه. چون شاید یجورایی مقدس ترین مادر عالم باشه. همیشه تو این روز خوشحال بودم زیاااد. اما امروز نیستم. دوست داشتم بیام کلی چیزای قشنگ راجه به دخترا بنویسم اما نمی تونم. چون ناراحتم :(

دیشب تو یه وبلاگی که ظاهرا برای یه خانم وکیله خوندم با یه دختری مشاوره کرده بود که به برادرش سرویس جنسی میداده. مادرش ازین موضوع مطلع بوده و تنها تنها واکنشش این بوده که به دخترش یاد داده که چطور حامله نشه! این تو شرایطیه که بابای اون خونواده دختره دیگشونو از مامانه خواسته بوده!!! 

بعد خوندنش از خدا خواستم کاش زشت ترین موجود دنیا می شدم. شاید اون موقع هیچ انسانی بهم نگاه نمی کرد اما حداقل مطمئن بودم دست هیچ گرگی هم پیرهن شرفمو پاره نمی کنه. 

بارالهی! حالا که این نرهای به اصطلاح مردی که آفریدی غیرتشان را حواله درِ کوزه کردند تا....(ترجیح می دهم دهانم باز هم بسته بماند) تو چرا رگ غیرتت بیرون نمی زند؟؟

خدای با غیرت من!

نه تنها از دیشب که سالهاست این علامت سوال بزرگ تمام فضای ذهنم را اشغال کرده. چرا این نرهای کثیف تر شیطان را حین تجاوز به ناموس تبدیل به مشتی سنگ نمی کنی که تا دنیا دنیاست آوازه بی شرفی و بی ناموسیشان گوش عالمیان را پاره کند؟؟؟

هر دم ازین باغ بری می رسد...

ینی آدم وقتی در مورد ناتوان بودن خودش کاملن خر فهم میشه که تمام مدت روز یه مگس سرتق سیریش سعی کنه محتویات تمام سوراخای صورتشو یه ده دوری امتحان کنه. ینی مثلن از چشش بره از گوشش دراد. از دماغش بره از حلقش بزنه بیرون. حالا بدتر از همه اینکه تمام این مدت اون آدم تو جهات مختلف و با سرعت و شدت به امید کشتن مگسه بکوبه تو صورتش بعد حتی باد این چکا بال مگسرم نگیره و همش شلپی بخوره تو صورت خودش:|

جاتون خالی الان کل صورتم له شده، کل خانواده فک می کنن خل شدم خودمو میزنم می خان ازین لباس برعکسا تنم کنن و مگسه هم چنان بالای سرم می چرخه:((((

روزهای بی تو باید که شب شوند!

دلم گرفته بود از تنهایی خودم. جز سمت سجاده ام قدم هایم راه دیگری نشناختند. در دلم طوفان بود. برنامه چیده بودم که بعد از نماز برای خودم پیش خدا دعا کنم. نماز ک تمام شد به سجده رفتم. انگار همه چیز از ذهنم رفت جز یاد تو. یاد تویی که بی مرامی چون من فراموشت کرده بود. متعجبم از خودم. جدیدن ها توانایی های خاصی پیدا کردم. منی که روزی بی اشک دوریت در زندگیم سپری نمی شد الان چ شده ک بی یادت روزهایم شب می شود. بغض هایم برای چیزهای دیگر می ترکند. نمی دانم زندگی مرا از تو دور کرد یا من زندگیم را از تو دور کردم؟! نمی دانم! اما لبخند تلخی رو لبانم نقش بسته. صرفا برای اینکه تو رسم عاشقی را خوب می دانی...

خواب بلوتوثی

ینی من ی ذهن خلاقی دارم. وقتی ب ابتکاراتش فک می کنم اصن بدجوری ازش شرمنده میشم که چرا الان تو ناسایی جایی به عنوان نخبه ایرانی فعالیت نمی کنم!

ظهر چند دیقه خوابیدم، تو خواب ذهنم شروع کرده بود داشت ازین فیلمای بلوتوثی خنده دار می ساخت. بعد خودشم می دونست که داره این کارو می کنه. خواب میدیدم یه پسره تو دانشگاه سر امتحان یه مارمولک آورده که استاده زنشو بترسونه از کلاس فراریش بده تا بعد خودش بتونه راحت از بچه ها تقلب کنه. بعد یه پسره ازین چلمنای خودشیرین بغل دستش نشسته بود تا فهمید می خواد این کارو بکنه هی داشت سعی می کرد به استاد بفهمونه ک خوشبختانه ذهن باحالم کارگردانی کرد نذاشت قضیه لو بره. بعد پسر شیطونه مارمولکو گذاشت رو برگه برد تحویل استاد بده. واااای انقد باحال زنه ازش می ترسید به جای اینکه فرار کنه از کلاس بره بیرون رقص پا و ایروبیک می رفت اون وسط. ینی من فقط تو خواب شکممو چسبیده بودم می خندیدم:))

باهوشم دیگه تمام اتفاقات اخیرو جم می کنم تلفیقی خواب می بینم:))

منم مث خودت تنهام.

به دو صد پر نتوان بی مددت پرّیدن / تو مرا زیر چنین دام گرفتار مگیــــر

تناقض شیرین!

با اینکه فک می کنم خیلی زشت شدم اما به شدت از دیدن خودم تو صفحه مانیتور لذت می برم :دی 

مث اینکه حالم خوب نیس اصن دوشنبه وقت دکتر گرفتم :|