روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

عقده ای شدم خب:((

ینی به حدی رسیدم که حاضرم پول بدم یکی بیاد هر روز وبلاگمو چک کنه، نظر بذاره، پیغام بفرسته.

منم صب به صب پاشم با خوشالی به خودم ببالم که انقده خواننده دارم :)


اصنم خنده نداشت :|

روزی که من در تمام عکس ها بودم :))

فینگیل (ستاره سابق:دی) تمام تلاششو کرد انصافن. به قول خودش صدجور خالی بست واسم اما خب من فهمیده بودم واسه همینم سورپرایز نشدم خیلی، اما خوشحال شدم خیلی خیلی:) . همین ک بخاطرم برنامه ریخته بودن کلی ذوق داشت. سورپرایز نشدم اما به نظرم اینجوری خیلی بهتر بود چون از صبش تو دلم عروسی بود:دی

کشون کشون منو برد تو پارک. کلی منِ غرغروی چلوسیده با زانوی چلاقو تحمل کرد منو برد اون ته تهای پارک یهو صدفی پرید تو بغلم گف: "  تولدت مباااارکــــــ".  بقیه دوستان هم. 

کلی گفتیم و خندیدیم. کلی تو یه کافی شاپ با کلاس خز بازی درآوردیم. به جهندم ک شرفمون رف. مهم این بود ک خوش بگذره و گذشت. باز هم خیلی :)

یه کادول خوشگل گرفتم. اینم بگم مامانم چقد باهاش حال کرد. کلی ازش خوشش اومد. یه کارت پستال گرفتم وااااای نمی دونید چقده دوسش دارم. همه توش واسم نوشتن. همه اتفاقای خوب دیروز ی طرف این پایینیه یه طرف. 

برید پایین


تا به حال گلهای زیبا روی کوه های تنومند و استوار را دیده ای ؟ بیا! بیا! و روی قلب من قرار بگیر.

تولدت مبارک- فینگیل 

جوش های مهربان!

الان سوالی که برام پیش اومده اینه که جوشای من فک می کنن اگه به صورت کاملن متقارن و منظم نسبت به خط تقارن صورتم درنیان من ناراحت می شم؟؟


کثافطا من ناراحت نمی شم. ب غرعان نمی شم:غاطی/ :کلافه/ :عصبانیییی

شست پات نره تو چشت!

انتخاب مسیرهای صعب العبور هنگام وِر وِر کردن با موبایل از دیگر ویژگی های خارق العاده  اوست! 

عاخه کدوم آدم عاقلی تو تمام مدت یه ساعتی که با گوشی حرف می زنه سعی می کنه خودشو حداقل یه بار از تمام فواصل بین برگای شمشادای به هم چسبیده رد کنه:|

من بی اعصاب نیستم اون مشکل داره. باز هم :|

هنر زیبای ماس مالی !

یکی از هنرهای بدردبخوری که هر کسی باید داشته باشه هنر ماس مالی کردنه که من از بس این کارو بلد نیستم یادگرفتنش واسم تبدیل به آرزو شده دیگه!

اساسا خیلی آدم با وجدانیم و این اصن خوب نیس. برای هر کاری کلی وقت میذارم چون اعتقاد دارم این کار به من محول شده و باید به بهترین نحو ممکن انجام بشه. حالا شاید اون کار خیلیم چیپ (cheap) و کم ارزش باشه. ولی خب اصولن ماهیت کارهم تاثیر آنچنانی رو عدم توانایی من در زمینه ماس مالی نداره. همین موضوع باعث شد که امشب من به قصد ی تمیزکاری الکی وارد آشپزخونه بشم و بعد دو ساعت و اندی ببینم که آشپزخونه رو از بیخ و بن تکوندم! الانم کلن نه کَت واسم مونده نه کول :|

بگو...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فکر بد نکنید من عاشق نشدم:دی

آخر ای دلبر تو مارا می نجویی اندکی؟ / آخر ای ساقی ز غم ما را نشویی اندکی؟ 

آخر ای مطرب نگویی قصه دلدار ما؟ / گرنگویی بیشتر آخر بگویی اندکی 

گر بدی گفتند از من من نگفتم بد تورا / این قدر گفتم که یارا تنگ خویی اندکی 

در جمال و حسن و خوبی در جهانت یار نیست / شکرستانی ولیکن ترش رویی اندکی 

این غزل را بین که خون آلود از خون دل است / بوی خون دل بیابی گر ببویی اندکی 




 واااای خدااا! پکیدم از خنده =))





خواب دیدم!

خواب دیدم، ی خواب خیلی آشفته. طبق معمول استاد بهینه سازیم توش بود:|. 

تو خواب ستاره بهم گف:" من از تو کوچیکترم اما بهت توجه قشنگتری می کنم!"

این ینی چی؟؟ ستاره پاسخگو باش!

من و دوستان

من یه آدمیَم که خیلی سریع تحت تاثیر آدمایی که باهاشون معاشرت می کنم قرار می گیرم. یکی ازین دسته آدما هم دوستام هستن. 

برای اینکه ازین خصلتم بهترین استفاده رو بکنم همیشه سعی کردم با هرکسی که دوست می شم خودمو به شدت تحت تاثیر یکی از ویژگی های مثبتش قرار بدم. 

چیزی که از پایه خنده یاد گرفتم نماز اول وقت بود. یادمه تو خوابگاه تو هر شرایطی تا صدای اللّه اکبر رو میشنید کارشو ول می کرد و می رفت سراغ نماز. یادمه همیشه بهم می گفت:" کل امر قدم علی الصلاه فهو ابتر". یعنی هرکاری که بر نماز مقدم شمرده شود ناقص می ماند. این جمله فرمایش پیامبرمونه:)

چیزی که از گوگولی یادگرفتم بی واهمه دوسِت دارم گفتن بود. گوگولی دوست دارم زیااااد :دی

از ستاره یاد گرفتم که باید سعی کنم همیشه به خودم احترام بذارم .

یکی از دلایلی که دوس ندارم رابطه دوستیم با بابا لنگ دراز کمرنگ شه اینه که می دونم اصن حسود نیس.چون اینجور دوستا هم خیلی با ارزشن و هم خیلی نایاب. منم از وقتی باهاش دوس شدم به کل حسادت رو از دلم بیرون انداختم. 

حالا می رسیم به عاقا لیلا!! این روزا بخاطر رتبه ارشدش داره با دمش گردو می شکونه. انصافن خعلی آدم منظمی بود. اعتراف می کنم که هیچ وقت نمی تونم مث اون بشم خب:|

از خواهر دوقلوی شیرازیم با معرفت بودن رو یادگرفتم و از پریسای شرّ و شیطونم دوستی با خدا. چیزی که اصلن به قیافش نمی خورد انقد خوب بلد باشه.


خیلی دوس دارم بدونم تا حالا تونستم رو کسی اینجوری تاثیر بذارم یا نه؟؟

مناجات

خدایا خیلی دوس دارم باهات حرف بزنم ولی حس می کنم هرچی بگم زِره مفته:|.