روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

دیوونم عایا ؟؟!

قوّتو میگه " عایا همانقدر که من تورا دوست میدارم تو هم مرا دوست میداری : کلی قلب و چشمک "


دونه برف در حالی که سعی می کنه قش نکنه میگه " :ذوق مرگگگگگ"

بعدشم به رسم شیوه ذوقولیدگیه همیشگیش استیکره بچه تفالو رو میذاره :))


قوتو می گه " خیلی دیوونه ای :))"

دو نقطه لبخند

بلخره یکی پیدا شد ک من از اعماق وجودم بش افتخار کنم 

کرمانشاهی غیور! خدایم به همراهت 

شما که غریبه نیستید :))

از قضا داداش بزرگه که حق پدری بر گردن ما داره و سعی می کنه که خیلی هوامونو داشته باشه ، همیشه وقتی جو محبت کردن می گیرتش و زرت و زرت از چش و چالش قلب میزنه بیرون که من اصن در شرایط ظاهری خوبی نیستم. ینی در حدی که برم جلوی آینه درجا سه تا سکته ناقص زدم از بس که قیافم وحشتناکه :|

امشبم از اونجا که شب امتحانه و من طبق معمول اصلن در شرایط خوبی ب سر نمی برم قیافم سوپر وحشتناکه. مطمئن بودم که داداشم از یجا بلخره سروکلش پیدا میشه. بنابراین خودمو تو هفتا سوراخ قایم کردم و سعی کردم اصن آفتابی نشم. اما خب مگه فایده داره :(((

بـــــله!! طبق معمول برادر جان اومدن منو سفت و سخت در آغوش کشیدن و یک ربع تمام به صورت من نگاه عاشقانه کردن :|||| . یک ربع تمام !!! کار از نگاه عاشقانه و محبت آمیز گذشته بود دیگه فک کنم داشت سبیلامو می شمرد :(((


+خدایی یذره درک کن برادر جان . شب امتحانی با من این کارارو نکن عاخه :((((

با کریمان کارها دشوار نیست :)

ینی هیچ وقت بیشتر از ی روز منتظرم نذاشتی ...


مرسی بنده صالح حق. مرسی :)

به امید دیدار :)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بیشتر دقت کن جانا ! بیشتر !

بعضی وقتا انقد محو تماشای یچیز میشم که یادم میره نگاش کنم !

بعضی وقتا انقد واسه نگه داشتن یچیز بال بال میزنم که خودش رو به کل فراموش می کنم !

بعضی وقتا انقد واسه رسیدن به چیزی می دواَم و عجله می کنم که بدون اینکه متوجه بشم از کنارش رد میشم !

چقد بده که من انقد احساساتیم !

یا دائم اللطف

به نظرم سختی فقط ینی حال دلم خوب نباشه و مجبور شم زندگی کنم .



خدا اون روزو نیاره :))

انقد من از شنیدن صدای دکمه های کیبورد موقع تایپ کردن حرفام لذت می برم و آرامش می گیرم که مطمئنم اگه تو زمان ماشین تایپ بودم حتمن به ی نویسنده بزرگ تبدیل می شدم. چون صدای آرامش بخش دکمه هاش بلندتره! چه دلیل قانع کننده ای واقن :))

حس می کنم وقتی دارم تایپ می کنم صدای فکرامو می شنوم. شنیدن صدای فکر به شدت قشنگه :)


اینو ببنید چ زشته!! همیشه یکی از کابوسام این بوده که ی روزی بیاد و مجبور شم این ریختی تایپ کنم :|



سقوط آزاد!!

" بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم "

جدی نگیرید:))))

نه که قراره  این امتحانمو بیوفتم واس همین زدم ب سیم آخر دارم چرت و پرت میگم 

این استاد شبکه ی ترم با ما چک و چونه کرد!! تهشم فهمیدیم تمام مصیبتای شبکه لاینحل می مونه :|

ههشم میگه من دارم واستون داستان تعریف می کنم. والا حاضرم شیش بار مخابرات پیشرفته امتحان بدم ی بار داستانای کج و کوله اینو گوش ندم :|

الان خیلی ضایس اگه من از "داستانهای مصیبت های لاینحل شبکه" بیفتم ؟؟؟!


یادش بخیر. دکتر ملک می گف من شما رو نمیندازم شوتتون می کنم :))

گویا الان بهتره من به فکر سقوط آزاد باشم :|