روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

با تچکر از مدیریت ساختمان :|

اندر احوالات منزل همایونی همین بس که بسته مرغ رو ساعت یازده از فریزر درآوردم و تا همین الان که ساعت نزدیک دوئه ظهره هییییچ تغییری نکرده. ینی اوضاع جوری شده که مثلن می تونیم در یخچالو باز بذاریم یکم هوای خونه گرم شه :|

من که کاملن مسلح با چند جفت جوراب و دستکش و شال گردن و چند دست لباس گرم تو خونه می گردم اما موندم بقیه چرا تا حالا از سرما نمردن ؟!!

این بار مهمانِ خوانده بودم :)

عاشقانه دعوت شدم. بدون اینکه روحم خبر داشته باشه. ازون رزق های  " من حیث لایحتسب " بود . عاشقانه بود چون ولی نعمتم می دونست من چقد عاشق این توجهات یهویی شَم. 

انقد عاشقانه و سفارشی و شیک دعوت شدم، اما یکی نذاشت برم. یکی که من برای جداشدن ازش دارم لحظه شماری می کنم ...

یه وقتایی نمیشه قیام کرد و پاشد. نمیشه چون والا تر از هدف قیامت هدف های دیگه ای هم داری که  اگه پاشی اونا رو زیر پا له می کنی. پس باید صبر کنی. باید صبر کنی تا به وقتش خدا همه چیزو بره کنده شدن فراهم کنه. برای مامانم صبر می کنم. برای باارزش ترین مخلوق خدا تو زندگیم صبر می کنم.

چون خوره می خورد روح و جانم را ...

تاریخ تکرار می شود! چه خوش داشته باشی چه نه، این تاریخ است که با تمام قوا میل به تکرار دارد. 

این روزها میلیونها لبیک یا حسین (ع)  است که زمین خدا را به لرزه در میاورد. 

کاش منظورمان را کمی روشن تر بیان می کردیم. لبیک به حسین (ع) ! به چه منظوری ؟ به چه قصد و نیتی ؟ لبیک به حسینی که سال شصت و یک هجری به شهادت رسید و اکنون نه سنگ محکی برای او باقی مانده نه میدان رزمی . یا لبیک به حسین (ع)  و پسر حسین (ع) . اگر لبیکمان حقیقی بود پسر حسین (ع)  چرا عمری است از فرط بی یاوری می سوزد. اگر منصف باشیم می بینیم که کم به کوفیان شباهت نداریم . می بینیم که روزی ده ها بار لعن و نفرین بر عهدشکنان حسین (ع) به خودمان هم برمی گردد. اگر برنمی گشت حجت خدا پنهان نمی ماند...

تاریخ تکرار می شود. اما کاش نشود. در این تاریخ فقط عده بسیار کمی رو سفید بودند. عده کمی رو سفید بودند چون آزمون عشق الهی سخت است و بسیار سخت است. قطعا با چند قطره اشک و حزن دل و لبیک گفتن کار به پایان نمی رسد. قطعا هر اظهار ارادتی آزموده خواهد شد...

اصن بدجور تو شوکم :)))

ینی سطح شعور پسرا به حدی بالا رفته که اگه یه نفر دیگه ازم خواستگاری کنه بلافاصله بش میگم ببین من قراره بت جواب رد بدم اما تو سعی کن سی ثانیه مقاومت کنی :|

طرف به قول خودش دو ساله منتظر موقعیته بیاد با من حرف بزنه اون وقت تا من گفدم موقعیت ازدواج ندارم باهام خدافظی کرد :| . خب اگه از من خوشت نمیاد مگه تبر سر گلوت گذاشتن که بیای خاستگاری کنی !!!

من که ازین کارا بلد نیستم ولی کلن خوب نیس دختر بار اول بله رو بگه یذره روحیه نازکشی داشته باشین بی خاصیتا ! باز هم :|