روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

این بار مهمانِ خوانده بودم :)

عاشقانه دعوت شدم. بدون اینکه روحم خبر داشته باشه. ازون رزق های  " من حیث لایحتسب " بود . عاشقانه بود چون ولی نعمتم می دونست من چقد عاشق این توجهات یهویی شَم. 

انقد عاشقانه و سفارشی و شیک دعوت شدم، اما یکی نذاشت برم. یکی که من برای جداشدن ازش دارم لحظه شماری می کنم ...

یه وقتایی نمیشه قیام کرد و پاشد. نمیشه چون والا تر از هدف قیامت هدف های دیگه ای هم داری که  اگه پاشی اونا رو زیر پا له می کنی. پس باید صبر کنی. باید صبر کنی تا به وقتش خدا همه چیزو بره کنده شدن فراهم کنه. برای مامانم صبر می کنم. برای باارزش ترین مخلوق خدا تو زندگیم صبر می کنم.

نظرات 3 + ارسال نظر
marzi شنبه 22 آبان 1395 ساعت 13:46 http://rozegaremarzi.blogsky.com

خصوصی خصوصی


عه! منظورت حرم بود!
منظور رو اشتباهی متوجه شدم. ببخش

من الآن مشهدم. هر وقت رفتم حرم به یادت خواهم بود.

واقعن مرضیه الان مشهدی ؟
هزار بار خوش به سعادتت
حتما خیلی سلام برسون به آقا :)

marzi شنبه 8 آبان 1395 ساعت 08:06 http://rozegaremarzi.blogsky.com

ای بابا.
ان شاالله بهتر از اون نصیبت بشه و اون موقع بتونی با فراغ بال به دعوتش لبیک بگی .

ان شاءالله
من که دلم لک زده بره صحنشون :)

سلام دونه برف جان
خیلی وقت بود نبودی کم کم داشت یادم میرفت همچین دوستی ام دارم .عزاداریهات قبول ببخشید دیر اومدم اینجا...
انشالله که هرچی خیره و بهترین برات همون بشه عزیزم همونی که تو دلته و دلت میخواد...

سلام زینب جون
مرسی عزیزم از تو هم قبول باشه :)
حق باتوئه چند وقته به دوستام سر نزدم. میام پیشت :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.