روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

دوست دارم مامان

چقد اتفاق خوبیه وقتی مامان آدم حالش خوب باشه. این یکیو با کل دنیا عوض نمی کنم :)


شانسه من دارم ؟؟؟

دونه برف تو آزمایشگاه نشسته. کلش تا گردن تو لپ تاپه و حواسش به هیچ جا نیس. هندزفری به گوشش و داره آهنگ گوش میده. آزمایشگاه خلوته. فقط یکی از دانشجوهای دکترای آبی پوش تازه از فرنگ برگشته هی واسه خودش میره و میاد. دونه برف طبق معمول جدیش نمی گیره. آهنگ به اوجش میرسه. دونه برف طبق عادت مزخرف همیشگی شروع به همراهی با خاننده می کنه. هرچی اوج آهنگ بیشتر میشه صدای دونه برفم بالاتر میره. " چرااا رفتییی چرااااا من بی قرارم ... به سر سودای آغووووش تو دااااااارم .."

بله ! درست در لحظاتی که بنده داشتم از تنهایی مفروض خودم تو آزمایشگاه لذت میبردم و این دری وریارو بلند تکرار می کردم، سربرگردوندمو دیدم دکتر فرنگی با چشای ورقلومبیده و سه متر شاخ زل زده داره به حرفای من گوش میده :(((

دونه برف از خجالت کله را در ماتحت خود فرو برده و با سرعت نور متواری می شود.


امشب پر از ...

شک مقدمه هر شکستیه. این شکه که می تونه ادمو تا هر مرحله ای که بخاد سست کنه و بکشه پایین. وقتی به چیزی که درستیش بارها بت ثابت شده شک کنی مسلمه که صاحب قدرت تو رو با شکت تنها میذاره. یکی هس که تو وجود ما نشسته. این یکی کاری نداره که تحقق خواسته های ما چقد سخت و یا حتی به ظاهر غیر ممکنه. این یکی که تو وجود ما نشسته واس انجام شدن کاری تلاش نمی کنه، پس سختی براش معنا نداره. این یکی به آرزوهای ما دستور میده، دستور وجود دار شدن! پس موجود میشن. پس رخ میدن. این یکی تموم نمیشه. حتی واس روزایی که تو وجود ما نشسته چوب خط نمی کشه. این یکی کپن نداره. حد نداره. بی حد و حصر هست. تا بی کران. پس کافیه شک نکنی. پس کافیه صدای دلتو توهم ندونی. کافیه بدونی چیزای واقعی نه با چشم دیده میشن نه با گوش شنیده. و نه حتی با دست لمس. این چیزا فقط الهام میشن. مبدا و مقصدشون یه جاس. از  دل برمیان و به همون دل میشینن. پس شک نکن. به کوچه پر از گل های یاسی فکر کن که با یقین پیدا کردی. اگه شک نکنی زندگی پر از این فرصت های ناب میشه. 


عنوان نداره! خلاقیتم ته کشید :|

گل گاو زبان جان خیلی به ظاهر من اهمیت میده. حتی گاهی بیشتر از خودم. 

خیلی عجیبه! شاید به خاطر اینه که میدونه من رو ظاهرم حساسم واس همین هر وقت میخاد خوشحالم کنه یه پیشنهادی واسه بهتر کردنش رو می کنه. 

ازین رو پیشنهاداش برای هدیه روز تولدم به قرار زیر بود: 


1. کمک هزینه جرم گیری دندان 

2. کمک هزینه لیزر جای زخمای رو دستم

3. کمک هزینه لیزر پوست صورت 

و قص علی هذا. خواهر نیس که ی پا بیمه تکمیلیه واسه خودش :))

یذره لطیف تر ! یذره فقط ! به میزان توک قاشق چای خوری :|

+ برو ببینم دست فرمونت چطوریه ؟ 

- ساق پای یارو خوبه ؟ می پسندیش ؟ 

+ نه ! اون که پنج امتیازیه ! برو تو کار یه بیست امتیازی :))


منظور قل جان از بیست امتیازی شکافتن پهلوی اتوبوس BRT ای بود که از بغل میومد!!! من دیگه حرفی ندارم :/


گاهی لازمه خب !

سه هیچ باختم به خودم. سه تاشم گل به خودی بود. ولی پشیمون نیستم :)

دو نقطه خباثت زیاد :))

مامی : من دارم میرم مامان بزرگتو بشورم ، بعدشم خونه رو جارو می کشم. 

من: چشم مامان. الان میام مامان بزرگو میشورم، بعدشم خونه رو جارو می کشم :|


ینی مدیونی اگه فک کنی جملات مامان امری بودا. اصل خبر بود اصن :|


کل ذوق من واس شستن ننه خان جانم اینه که وقتی دارم می شورمشو اون مث بچه هایی که از حموم می ترسن لباشو به شدت گاز می گیره و چشاشو تا حد کور شدن ( دور از جونشون البته ! ) محکم می بنده یه دل سیر بش بخندم. عاخه گوشاش سنگینه صدای پاچیدنمو نمی شنوه :)))


یه راهی پیش روم بذار

هیچ انگیزه ای واس درس خوندن ندارم . چون می دونم کمتر 24 ساعت دیگه همش از ذهنم پریده. خسته شدم ازین همه دوباره کاری یا چندباره کاریایی که تو درس خوندن دارم. همه چی رو باید مدام تکرار کنم تا تو ذهنم بمونه. هیچ وقت نتونستم از این همه مطالعه استفاده کنم. چون همیشه وقتی میخام ازش حرف بزنم، جواب سوال کسی رو بدم یا یه جایی به کارش بگیرم می فهمم که چیزی ازش یادم نیس و با اون تتمه اطلاعات ناقص نمیشه کاری از پیش برد. حس می کنم این همه بی حافظه گی کاملا غیرطبیعیه و باید مداوا بشه. اما تموم داروهایی که تو این زمینه تجویز میشه عوارض وحشتناکی داره که شرایطمو از اینی که هس بدتر می کنه. 

کلافه ام 

خیلی کلافه