مامی : من دارم میرم مامان بزرگتو بشورم ، بعدشم خونه رو جارو می کشم.
من: چشم مامان. الان میام مامان بزرگو میشورم، بعدشم خونه رو جارو می کشم :|
ینی مدیونی اگه فک کنی جملات مامان امری بودا. اصل خبر بود اصن :|
کل ذوق من واس شستن ننه خان جانم اینه که وقتی دارم می شورمشو اون مث بچه هایی که از حموم می ترسن لباشو به شدت گاز می گیره و چشاشو تا حد کور شدن ( دور از جونشون البته ! ) محکم می بنده یه دل سیر بش بخندم. عاخه گوشاش سنگینه صدای پاچیدنمو نمی شنوه :)))
تازه میفهمم چه دختر خوبی هستی شما !
آخی بنده خدا حتما براش خیلی سخته یکی دیگه بشورتش...
نه بابا وظیفس :)
عاره ولی پیر شدن دیگه. باید کمکشون کرد :)
چه دختر خوبی هستی تو که حرفو تو هوا زدی(گرفتی) ای ول.
مامانت باید به داشتنت افتخار کنه.
چه باحال. یاد ننه زینب خدابیامرز افتادم. البته من هیچ وقت نشستمش. مامان این کار رو میکرد. با مامانم راحت بود.
مامانمم چون میدونه من می گیرم خبری دستور میده :))
خدا بیامرزتشون. روحشون شاد :)
مامان منم حرفاشو در لفافه میگه!!!
آخی چه مامان بزرگ نازی:))))
به به سلاملیکم
من عاشق این جملات خبری مامانام :))
عاره خیلی جیگره