روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

ستاره دنباله دار

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تمام شدی :)

لحظه تحویلت زیبا بود. پر بود از امید. امید برای روزهایی که گذشتند. روزهایی که در آن لحظه معما بودند. فالی بودند سربسته. همان حسی را القا می کردند که موقع خرید تخم مرغ های شانسی در دلم می افتاد. 

شروعت افتضاح بود. پر بود از بدی. از دلهره. از اینکه خدایا رحم کن ! از اینکه لحظه بعد چه می شود! از اینکه .... بماند ! 

هر چه می گذشت بدتر می شد. سخت تر می شد. مزه مشکلاتی را چشیدم که حتی فکرش هم برایم شوخی تلقی می شد. اما نه تنها شوخی نبود بلکه کاملا هم جدی بود. سختِ سخت. خشنِ خشن . 

روزها همین طور می گذشت اما من کسی را داشتم که تسکین بود. مرهم بود. از سختی می کاست. 

تو معنای واقعی داشتن و خوشبخت بودن و از دست دادن و تیره روز شدن را هم نشانم دادی. 

تو در عین حال که خنده واقعی داشتی اشک واقعی نیز داشتی ! بغض واقعی نیز داشتی ! تلخ بود! خیلی تلخ... 

تو یک ویژگی منحصربه فرد هم داشتی. به شدت پیگیر بودی . پیگیر مشکلات که مبادا تمام شوند! مبادا زندگی روی خوشش را نشان دهد. مبادا لبخندی بنشیند و دلی شاد شود! مبادا ....

اما همین که تتمه خانواده ام برجای خود باقی اند و هنوز نوازش دست مادر بر سرم است باید رویت را هم ببوسم . باید قدردانت هم باشم. لطف بزرگی است حضورشان :)

کمتر از ده روز دیگر باقی مانده و تو آخرین نفس های زمستانیت را دم بازدم می کنی . و من در فکر فال بیست و پنج سالگی خود به دیوار اتاق زل زده ام. 

I Miss You

یه بازی دارم تو گوشیم تا چند وقت سراغش نمی رم یه پیغام میده میگه : "I Miss You" :))

منم که دل رحمممم . عمرن دست رد به سینش بزنم :))


خیلی جالبه معرفت این بازی از بعضی آدما بیشتره ! چون در حال حاضر تنها کسیه که دلتنگم میشه :|

آخ دستااااام :((

یه چیزی حدود ده ساعته که بدون time out دارم خونه تکونی می کنم. اونم به شیوه مزخرف خودم :| 

تو شیوه مزخرف مذکور همه چی باید حتی تمیزتر و براق تر از روز اولش بشن و بنا به همین شیوه مزخرف مذکور الان تموم انگشتا و استخوانای دستم به حالتی از التهاب و درد رسیدن که فک کنم خواب شبم ازم بگیرن :((

البته چند هفتس که تموم اخر هفته های من به این شکل می گذره اما امروز دیگه اوج فاجعه بود :|


با تموم این اوصاف یقین دارم که خونه تکونی حتی به این شیوه مزخرف توسط خودم درد کمتری نسبت به اوردن یه کارگر بدبخت و خسته به خونه، داره. این که من حال نداشته باشم خونه خودمو تمیز کنم و اینکه من نسبت به یه ادم دیگه وضع مالیم بهتر باشه هیچ کدوم دلیل به این نمیشه که یکیو بیارمو با تموم خستگی ای که تو جونشه بهش دستور بدم و ازش کار بکشم. 

این روح دهاتی وار و دور از اشرافیت خودمو خیلی دوس دارم :)

بی تو هرگز مادر :)))

و باز هم این تنها مادر است که برای تحقق خواسته فرزندنش ( حتی اگر ماده غولی بیست و پنج ساله باشد ! ) خلاق ترین موجود عالم می شود :)

روزی پرنده می شوم

هر وقت بهار میاد من پر میشم از فکر و خیالای عجیب و غریب 

بهار خیلی حرفا واس گفتن داره

بهار خیلی چیزا تو دامنش میاره . نمونه اش من :)

بهار خیلی عجیبه. شاید خیلیا بگن بهار شروع یه زندگیه دوبارس. اما از نظر من بهار یه نشونه اس. یه نشونه که هر بار با اومدنش بهم می فهمونه یه سال از تموم روزایی که واس پرنده شدن باید بشمریشون کم شد. ینی میگه منتظر جوونه زدن بال هات باش ...


امروز که برای احیاء تنفس رو سکوی همیشگیم نشستم دیدم زندگی درختا چقد با من فرق داره. درختا با هر بهار قطورتر میشن، با ارزش تر میشن، بارورتر میشن؛ اما من با هر بهار پیرتر میشم، ارزون تر میشم، عادی تر میشم، ضعیف تر ...


+تک تک جوونه های رو شاخه ها، گلبرگای ریز و سفید رو چمنا ، شکوفه های رنگی سر درختا به شدت منو یاد تو میاره . امیدوارم هرچه زودتر این رشته ندیدن هامون قط شه :(

معجزه لبخندی است به شیرینی اشک ...

معجزه را نباید معجزه خواند. 

شاید دلیل محال و دور بودن معجزه نامش باشد. شاید دلیل محال و دور بودن معجزه حسی باشد که سختی اسمش القا می کند. 


معجزه را شاید بتوان دعوتی خیالی و پذیرشی حقیقی از جان و دل دانست . به همین سادگی !

در همین نزدیکی، درست چندقدم آن طرف تر از من کسی هست که هر روز ما را به معجزه می خواند. 

خوب گوش کن ! می شنوی ؟


صرفا اَداس :|

بعد کلی مذاکره و به جواب نرسیدن مجبور شدم تلگرامشو پاک کنم . انقد ور رفت و رفت تا بلخره ی بازی جدید نصب کرد. بعدش گفدم خب تفریحم لازمه عب نداره یخورده بازی کن اما یهو دیدم غروب شد و تو همون پوزیشنی که بود مونده. غاطی کردم گرفدم گوشیو خاموش کردم پرت کردم تو کمد. یهو دیدم رفته داره با گوشی خونه کلنجار میره. میگم پاشو بچه میگه تا ته تنظیمات اینو درنیارم از جام تکون نمی خورم :|

اونم تموم شد مثلن اومد درس بخونه دید خونواده دور همیه چیپس و پفک گرفدن بازم پیچوند رف . اینم گذشت ..

باز تا اومد درس بخونه دید همچین یهو دلش گرفته و الان باید بره پای لپ تاپ و عقده هاشو سر بلاگ اسکای بدبخت خالی کنه. بعدشم که به قول شاعر 

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است / مگذار درددل کنم و دردسر شود 

.

.

.

ینی عجب خود چموشی داشتمو نمی دونستم. مستر قسیمی از ما درس بخون در نمیاد. قول بی قول :/


+لازم بذکره که تموم تایمای خالی تو طول روزم می خابیده :|


بعضی از بعضی ها

به بعضیام باید گف باشه فهمیدیم تو خونت قیطریه اس، هیچ کفش و لباسیم جز آدیداس به تنت نمیشینه : ایییییش 

به بعضیام باید گف با اینکه من تا حالا خدارو ندیدم اما شک ندارم تو خودِ خدا رو زمینی :) .بس که منبع آرامشی جانم :).  بس که ستونی بره دل غمدیدم :). 

بعضیام که کلن ای کیو سان ان. چیزی نباید بشون گف.  خودشون سرخود مشکل گشان. مث گل گاو زبان جان :)

اما بعضیاااا ، این بعضیا یهو نصفه شب زنگ میزنن صرفا بره اینکه حالتو بپرسن . به اینا باید گف یه لواشک انار طلب شما جانا : دی 

جانا تویی تنها طبیب ...

می دونم تا وقتی هستی نباید غصه خورد اما اگه خودتم جای من بودی الان همین چارتا موی سیاهیم که از سر بی خیالی رو سرم مونده رو نداشتی :(

من که به این شرایط عادت کردم. اما خوب نیس بنده هات حس کنن صداشونو نمی شنوی یا بدتر، می شنوی و برات مهم نیس  :(


بعضی گره ها فقط به دست خودت باز میشه. من نگران دوتا فرشته زندگیمم. نگرانم خیرحبیبم. نگران :(