روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

شِت

کم مونده بود وسط حرفاش پاشم بزنم بیرون!!

داخل اتاق رئیس تو شرایطی گیر کرده بودم که باید بگم قشنگ اون جیغ می کشید، من بلندتر داد میزدم :|

من که منم اما اون رئیس نبود، شکمم بود. ینی جییییغ می کشیدااا. عجیب و غریب واس خودش سمفونی میزد بلنددددد 

بعد رئیس مات و مبهووت از ولوم صدای من نگام می کرد فقط. مونده بود من چرا هر چن لحظه یبار انقد هیجانی میشم. 

نقطه.

آدم وقتی افسرده میشه ناخودآگاه همه رو از خودش دور می کنه!

آدم وقتی افسرده میشه ناخودآگاه همه ازین موضوع استقبال می کنند! 

حواست هست ؟؟

ظاهرش اینجوریه که میگم:

همه چی سرجاشه. مامانم یهو یه دکتر خوب پیدا کرد و بدون اینکه عمل کنه با طب سوزنی و طب سنتی داره بهتر میشه شکر خدا. کار پایان نامم کم کم داره تموم میشه. قبل ایکه فارغ التحصیل بشم یه کار خیلی خوب پیدا کردم. الان هم زمان هم درس میخونم هم سر کار میرم. ینی همون شرایطی که همیشه دوس داشتم تستش کنم.

 من میگم همه چی داره درست میشه اما تو باور نکن. اینا همه فرعه ولی مهم اصله که تو گمش کردی. چیزی که همیشه تو وجودت بود داره ازت دور میشه. من تو رو اینجوری دوست ندارم. 

یک کلام.

از حرفای تکراری خسته شدم. از امیدواری های الکی. از آدمایی که حرفای شعاری شونو مدام دارن تو گوشم میگن. از اینکه بابا از سلامتیت که مهم تر نیست! فدای سرت که کارت جواب نمیده! نمی تونی خودتو بکشی که!!

یکی نیس بگه شما که واس یه خط این پایان نامه زحمت نکشیدید چجوری به خودتون اجازه میدید انقد راحت ارزششو زیر سوال ببرید؟ 

واس من به ثمر نشستن زحمتام از هر چیزی تو این دنیا مهم تره. حرفاتون داره حالمو بدتر می کنه. اه اه