روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

:)))

+ یکی هست قصد ازدواج داره بیا باهاش آشنا شو 

- بله چشم استاد. حالا آقا داماد چه کاره هستن ؟ 

+ پسا می خونن !

- چی هس ؟ 

+ پسا PHD دیگه 

مخاطب در افق محو شده فلذا صدایی از او ساطع نمی شود 


مرسی :)

صدف و نگار!

 اگه نبودید من امروز حتما دق می کردم :)

دست خالی و طلب ...

دلم عجیییب زیارت می خواهد و تمام فرصت های سبک شدن عجیب زیرکانه مسیرشان را از مسیرم می دزدند و باز هم مرا در گودال بی لیاقتی با سر به زیر می افکنند...

من! پوکر فیس! چه شباهتی ...

راستش این همه بیچارگی و استرس کشیدن و تبخال زدن و تا صبح کابوس تصادف دیدن! فقط یه دلیل داش اونم چیزی نبود جز Save Money!

ینی ما رو پولایی که قرار نبود دیگه به شکل هنگفتی صرف کرایه تاکسی بشه حساب گشادی باز کرده بودیم. اما ... شتر در خواب بیند پنبه دانه :|

ینی مادر جان زودتر از ما واس پولایی که دیگه قرار نبود واس کرایه تاکسی به ما بده گور گشادتری کنده بود. حتی در برخی موارد دیده شده که جلو جلو خرجشم کرده بود:|

ینی الان اگهبخام واضح صحبت کنم مادر پول که به ما نمیدن هیچی صب به صب ده تومن میندازن کف دست ما شب برگشتنی پنجاه تومن خرید می خان :|||

براتون واضحه که اگه احیانا خرید نداشته باشن همون ده تومنیم بمون نمی دن دیگه؟ واضحه یا بیشتر توضیح بدم :|



خوبه یا ... ؟

جز  من که راه عشق به تسلیم می روم 

با دست بسته هیچ شناگر شنا نکرد 

عاخ میسوزه :((

دیرین شناسان معتقدند که شاهنشاه دونه برف با چشم گل مژه دار ( یا به قول خودما چِل مژه دار) و تبخالی به بزرگی نخود رو لب پایین به شدت چهره دلربا و دلنشین تری به خود گرفته اند:|

پیروی پست قبلی، خاستگار محترم من دیگه مخالفتی با صحبت حضوری ندارم. اگه مردی حالا پا پیش بذار :))

The first number

این اولین خواستگاری بود که خودم ردش کردم. تا الان هرچی بوده خونواده خودشون رد صلاحیت کرده بودن. 

آدم مغروری بود. اصلا اصرار نکرد. اما از طرز حرف زدنش معلوم بود که خیلی ناراحته . دیدین آدم از یچیزی خیلی لجش می گیره میگه اصلا برام مهم نیس ولی تا فی خالدونش داره می سوزه! اینم دقیقن همین شکلی بود .

منم ناراحتم. با اینکه حرف بدی بش نزدم. خیلی تلاش کردم قبل اینکه خاسته شو مطرح کنه خودش بفهمه که جوابم منفیه اما نفهمید یا شایدم خودشو به نفهمیدن زد! 

کلا از جواب رد دادن بدم میاد. حس می کنم غرور پسر می شکنه. اما خودش خاست دیگه. چاره ای نداشتم :(

یارو ماشینشو پنج روز بود از کارخونه گرفته بود :)))

سربالایی های شریعتی رو به زحمت بالا می رفت و غرغر کنان زیر لب با خودش حرف میزد. می خاست خودشو دلداری بده اما می دونست که بی فایدس! 

داشت فکر می کرد که بلخره هر آدمی یه نقطه ضعفی، عیبی ایرادی چیزی داره دیگه. حالا اینکه عیب و ایراد خودش یذره فراتر از عیب بود و رسمن داشت دهنشو سرویس می کرد، جزو تنظیمات کارخونش بوده و کاری از دستش ساخته نیست. داشت با خودش فکرمی کرد امشب بیاد و اینجا بنویسه ترو به خدا هرچی میخاید باشید، باشید اما ایده آل گرا نباشید. انقد فک نکنید که باهوش ترین و با استعدادترین آدم روی زمینید و هیچ وقت نباید اشتباه کنید. به خودتون بقبولونید که حق دارین اشتباه کنید. اصن باید اشتباه کنید که یادبگیرین . اصن اشتباهتون بخشی از آموزشتونه. حالا این اشتباهه هر چی می تونه باشه. حتی می تونه لیز خوردن و دنده عقب رفتن ماشینتون تو یه خیابون در شرایطی که ماشینا قطاری پشت سرتونن باشه. ینی تصور کنین تو یه پیچ تنگ همه دارن میرن جلو شما دارین برمی گردین عقب :| . بلخره پیش میاد دیگه :/

بلــــه !! همین طور که داشتم فک می کردم کلاغ محترم آفتابه شو گرفت به همه افکارمو کله بنده رو مزین به فرآورده های سیاه و سفیدش کرد:|


عده ای هم با ذوق رو به من کرده و می گفتند خوش به حالت میگن هرکی این اتفاق براش بیوفته پولدار میشه :|||

خدایا شکرت کلــــــــن :|