روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

شما که غریبه نیستید :))

از قضا داداش بزرگه که حق پدری بر گردن ما داره و سعی می کنه که خیلی هوامونو داشته باشه ، همیشه وقتی جو محبت کردن می گیرتش و زرت و زرت از چش و چالش قلب میزنه بیرون که من اصن در شرایط ظاهری خوبی نیستم. ینی در حدی که برم جلوی آینه درجا سه تا سکته ناقص زدم از بس که قیافم وحشتناکه :|

امشبم از اونجا که شب امتحانه و من طبق معمول اصلن در شرایط خوبی ب سر نمی برم قیافم سوپر وحشتناکه. مطمئن بودم که داداشم از یجا بلخره سروکلش پیدا میشه. بنابراین خودمو تو هفتا سوراخ قایم کردم و سعی کردم اصن آفتابی نشم. اما خب مگه فایده داره :(((

بـــــله!! طبق معمول برادر جان اومدن منو سفت و سخت در آغوش کشیدن و یک ربع تمام به صورت من نگاه عاشقانه کردن :|||| . یک ربع تمام !!! کار از نگاه عاشقانه و محبت آمیز گذشته بود دیگه فک کنم داشت سبیلامو می شمرد :(((


+خدایی یذره درک کن برادر جان . شب امتحانی با من این کارارو نکن عاخه :((((

نظرات 1 + ارسال نظر
marzi جمعه 25 دی 1394 ساعت 21:54 http://rozegaremarzi.blogsky.com

چه جالب.
ایرادی نداره. داداشا زیاد به این چیزا دقت نمیکنن.
حالا امتحاناتت کی تموم میشن؟ خوب دادیشون؟
یادش بخیر شبهای امتحان و تا صبح نخوابیدن من. هییییییی روزگار.
من چند ترم 24 واحد برداشته بودم. درسام خیلی سنگین بود. یه دفعه اش موقع امتحانات منو همسری مراسم عزا گرفتیم. خیلی بامزه بود. همسری نوحه لری به زبون ما میشه سرو ( سرود ) میخوند و منم باهاش جیغ میزدم و سینه میزدم. خیلی خنده دار بود.

امیدوارم این جوری که تو میگی باشه :|
دیروز آخرین امتان عمرمو دادم و تموم شد رفت
چجالب و بامزه :))
یکی از فانتزیای منم همیشه این بود که تو ی همچین شرایطی قرار بگیرم
ولی حالا نه شوهر دارم و نه امتحان :))))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.