روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

بیا که ...

طلوع می کند آن آفتاب پنهانی 
زسمت مشرق جغرافیای عرفانی 
دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست ؟ 
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی 
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار 
کسی شگفت کسی آن چنان که می دانی 
کسی که نقطه آغاز هرچه پرواز است
تویی که در سفر عشق خط پایانی
تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هرکجا آباد 
بیا که می رود این شهر رو به ویرانی 
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق 
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی 

+ قیصر امین پور 

روزهای بی تو باید که شب شوند!

دلم گرفته بود از تنهایی خودم. جز سمت سجاده ام قدم هایم راه دیگری نشناختند. در دلم طوفان بود. برنامه چیده بودم که بعد از نماز برای خودم پیش خدا دعا کنم. نماز ک تمام شد به سجده رفتم. انگار همه چیز از ذهنم رفت جز یاد تو. یاد تویی که بی مرامی چون من فراموشت کرده بود. متعجبم از خودم. جدیدن ها توانایی های خاصی پیدا کردم. منی که روزی بی اشک دوریت در زندگیم سپری نمی شد الان چ شده ک بی یادت روزهایم شب می شود. بغض هایم برای چیزهای دیگر می ترکند. نمی دانم زندگی مرا از تو دور کرد یا من زندگیم را از تو دور کردم؟! نمی دانم! اما لبخند تلخی رو لبانم نقش بسته. صرفا برای اینکه تو رسم عاشقی را خوب می دانی...