روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

از بس که خوبه این رشته!!

میدونید اگه شرکت بیمه ای بود که دانشجوهای بدبخت و زمین خورده ی برقی رو دربرابر خطرفلاجت بیمه می کرد من حتمن خودمو بش معرفی می کردم 



از بس مجبور بودم یجا بشینمو درس بخونم حس می کنم پاهام لمس شدن:-|

خداوند همه کوران را شفا دهد:-|

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دهن دنیا بسته شد ینی

برد شیرینمون مبارک همگــــــی

اندکی صبر، سحر نزدیک است

همیشه سربزنگاه زندگیم سررسید.سر بزنگاه هایی ک دستم فقط ب لبه تیز صخره کنار پرتگاه بند بود. پرتگاه یأس

همیشه میگفتم "این بار دیگ فراموشم کردی"و خود را آماده سقوط میکردم. ناگهان صدای مهربانی را می شنیدم ک با خنده بهم می گفت:" تو هنوووز آدم نشدی". مرا در آغوش می کشید، روی زمین می گذاشت و می رفت...



این قصه آدم نشدن من و استقامت تو برای اینکه یک بار فقط یک بار حس اعتماد من ب خودت رو تو وجودم لمس کنی همچنان ادامه داره. می دونی چرا هیچ وقت این قصه تموم نمیشه؟ چون تو هر مرحله داری بازیو سختتر می کنی و من هر دفعه میگم:" دیگه این بار میبازم"


مگه داریم؟؟

قانون نانوشته ای بین من و گوگولی هست که میگه:" ما در خر کردن یکدیگر بسیار استادیم". تقریبا هرباری ک مکالمه ای بین من و گوگولی شکل می گیرد یکی از ما خیلی شیک دیگری را مجاب به "عرعر کردن" می کند:-|.

این نوع خر شدن برای من بسیار لذت بخش است یحتمل برای او نیز چنین است:دی

تا اطلاع ثانوی دیگر به فرهنگ و تمدن آریایی خود ننازیم:-|

از شما درندگان، خورندگان و جوندگان آدامس عاجزانه خواستارم ک آدامس جویده شده خود را فقط در سطل زباله بندازید.ینی آن را در اقصا نقاط صندلی کلاس، صندلی مترو، صندلی اتوبوس و هرجای ممکن و ناممکن دیگری نچسبانید. راستش را بخواهید بعد از شما آدمهای فلک زده دیگری نیز قرار است روی این صندلی ها بنشینند اما متاسفانه وقتی می نشینند دیگر نمی توانند بلند شوند زیرا آدامس باقی مانده از شما باعث چسبندگی آنها روی صندلی می شود:|.پس بیایید طی حرکتی خداپسندانه آدامس خود را فقط و فقط در سطل زباله بیندازیم تا در جهت رشد و تعالی فرهنگ له شدیمان گامی بزرگ برداریم. بااا تشکر.

دیروز برای nامین بار چادرم آدامسی شد. امیدوارم متوجه عمق ناراحتی جنابمان شده باشید:((

عقب ماندگی تا کجا عاخه :-|

آدم چ احساس بدی داره اگه ناخواسته اشک ستاره شو دربیاره. بدتر از همه اینه ک این ستاره با تمام توانش سوسو بزنه تا بهت بفهمونه حرفات داره دلشو خرد می کنه اما تو همچنان خیلی شیک ب حرفات ادامه بدیو اصن متوجه نشی ک داری چیکار می کنی 

ستاره های زمینی خیلی مهمن تو زندگی. خیلی زیاد. حتی مهم تر از ستاره های آسمون. اگه حواسمون به ستاره های زمینی زندگیمون نباشه خیلی زود اطرافمون پر از تاریکی میشه، از ما گفتن بود:)

:دی

پیرو پست قبلی

فرشته های عزیز دستای من آماده بوسیدنن :دی

او پاره تن من است

این بار نیز نسخه دیگری برای او پیچیدند،"بزنش بذار ازت بترسه، بذار این کار زشتشو ترک کنه". من اما بیشتر از همیشه از این کار واهمه داشتم. آخه این بار حضوری نورانی منو تهدید کرده بود. حضوری نورانی ب خوابم اومده بود و بهم فهمونده بود این کار چ تبعاتی برام داره. یادمه آخرین باری ک دست روش بلند کردم شب عید بود اما من هنوز درد وجدانم خوب نشده. من هرگز این کار رو نمی کنم.هرگز. حتی اگه صدها برابر بیشتر ازین اذیتم کنه. اما نه بخاطر واهمه از تبعات کارم بلکه ب خاطر اینکه او پاره تن من است:)