روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

معلومه که من خوبم:))

من میگم و ستاره با طرز خبیثانه ای به من می خنده و میگه:" باشه بابا تو خوبی، باشه، باشه..."

اما واقعا هیچی واسم سخت تر از کپی کردن تمرین دیگران نیس:(

اونم تمرین کی؟؟؟ آقای لپه 

خفت تا کجا عاخه:|

استاد بهینه سازیم بره یه فکری به حال خودش بکنه. با این همه عنایتی که من و ستاره هر روز بهش داریم من نگرانشم واقن.

نقش خود را پیدا کن!

شاید هم آمده ایم تا فقط تماشا کنیم

شاید هم آمده ایم تا سنگ صبور باشیم 

شاید هم آمده ایم تا مایه دلگرمی شویم 

بعضی ها هم شاید آمده اند تا آینه دق شوند 

کسی چه می داند؟؟

آخر قصه ما به کجا میرسد؟

همیشه برای آینده زندگی کرده ایم .

کاش یکی به یادمان می آورد این امروزی که اصلا تحویلش نمی گیریم همان فردای دیروزی است که برایش بال بال می زدیم. 

چه تعبیری بهتر از تعبیر دوست! "و کان الانسان عجولا"

انقدر عجول که هیچ وقت منتظر پایان قصه هایی که برای خود می نویسد نمی ماند. شاید دلیل سختی زندگی هم همین باشد. دلیل سختی زندگی این باشد که هیچ وقت شیرینی پایان در آن لمس نمی شود و همیشه سختی آغاز است که بزرگی می کند.


بیایید کمی روایتش کنیم؛ آخر قصه هایمان را می گویم.


دانلود تیتراژ مورد علاقه من:)



؟

آیا زمینی به این وسعت جایی برای بلعیدن من یک ونیم متری در خود ندارد؟؟

به یاد دوست

گرچه شب تاریک است...

         دل قوی دار، دل قوی دار...

                     سحر نزدیک است...

سوارکاری مدرن!

خر شیطان هم حیوان جالبی است.

به نظرم خر شیطان چارپایی است که هر کسی را می توانی از آن پیاده کنی جز خودت. عادم ها هرچقدر هم که در سوارکاری بی استعداد باشند در راندن خر شیطان بسیار استادانه عمل می کنند و طوری آن را می تازانند که متوقف کردنش کار حضرت فیل است.

بدترین شرایطی که هر کسی می تواند در آن گیر کند این است که خودش با خودش سر لج بیفتد. یعنی خودش دودستی شخص شخیصش را سوار جناب خر کند و برحسب پیشرفت علم ریموت کنترلرش راهم به دست شیطان بسپارد.

حالا فقط باید بنشیند و نظاره گر باشد تا باتری کنترلر تمام شود:|

برای خودم متاسفم.

چقدر مسئولیم؟

هیچ چیز ندارد؛ نه رنگ، نه سرمایه، نه سواد، نه تربیت فرهنگی 

تحت تاثیر هیج چیز نبوده است؛ یک روح انسان خالی از همه چیز؛ تربیت شده شخص پیغمبر 

آن چهره پاک و تمام و کمال اسلام، ابوذر را می گویم.

همه ما کم و بیش اسم او را شنیده ایم. افسوس که از او هم مثل بیشتر پیشوایانمان فقط یک اسم می دانیم...

چندی پیش ازین خروجی بی واسطه کارخانه اسلام ناب محمدی جمله ای شنیدم که لرزه بر اندام هر انسانی می انداخت.

ابوذر می گوید: "در شگفتم از کسی که در خانه اش غذا نمی یابد، چگونه با شمشیر برهنه بر مردم نمی شورد."


نمی گوید علیه آن کسی که باعث فقر شده شمشیر بکشد؛ نمی گوید علیه آن کسی که استثمارش کرده؛ نمی گوید علیه آن گروهی که استثمار می کنند؛ می گوید علیه مردم. همه. چرا؟ چون هرکس که در این جامعه زندگی می کند، ولو جزء کسانی که استثمار می کنند نباشد ولی چون با من کاری ندارد و چون در جامعه ای زندگی می کند که فقر وجود دارد، مسئول فقر من و گرسنگی من است. چقدر مسئول است؟ به اندازه ای که مهدورالدم و دشمن است. یعنی با استثمارگری که گرسنگی را به وجودآورده هم دست است.یعنی همه انسان ها مستقیما مسئول گرسنگی من هستند.

ابوذر نمی گوید تو که گرسنه ای حق داری علیه کسانی که تو را گرسنه کرده اند، قیام کنی. حتی نمی گوید تو حق داری علیه همه مردم شمشیر بکشی. بلکه می گوید: "تعجب می کنم که چرا شمشیر نمی کشی."



فقط خواستم بگویم، کمی فکر کنیم...

فرزندان سرزمینمان ایران

آهنگ زیبای خوشه چین را از اینجا دانلود کنید:)

لازم نیست اما کافی است!

برای پیر شدن لازم نیست که سال ها عمر کنی تا گیسوانت رنگ دندان های نداشته ات سفید شوند. 

برای پیر شدن کافی است غم عزیزت را ببینی اما دستانت گره گشا نباشند، آنوقت است که می فهمی چه زیبا در اوج جوانی پیر شده ای...

فقط این دفعه...

پرنقش تر از فرش دلم بافته ای نیست 

بس که گره زد به گره زد به گره حوصله ها را 


***

یک بار توهم عشق من از عقل میندیش 

بگذار که دل حل کند این مسئله ها را