روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز !

دچار یه نوع لالی عجیب شدم. دوس ندارم راج به چیزی حرف بزنم. راج به دیگران که حق ندارم صحبت کنم، خودمم که تو یه مرحله پوست اندازی جدیدی به سر میبرم، بناابراین طبق معمول همیشه تو ذهنم پر از درگیری و تشویشه. منظورم از پوست اندازی ارتقاع سطح شعوره. چن وقته که شروع کردم دارم تفسیر قران علامه رو می خونم. بالطبع از سوره حمد شروع کرده. ینی سوره ایی که حداقل روزی ده بار تو نمازامون می خونیم. تفسیر این سوره به قدری طولانی و عمیقه که واقن آدمو دچار یه سرخوردگی عجیبی می کنه. سر خوردگی از این جهت که عبادت پروردگار از نظر خود حضرت حق چی بوده و ما چی تصور می کردیم! و دوم اینکه افسوس می خوری و ناراحت میشی از اینکه چرا بهترین سال های جوونیت رو تو غفلت به سر بردی. البته ما آدما همیشه نسبت به پرودگارمون دچار غفلت هستیم و هیچ وقت نمی تونیم اونطور که باید بندگی رو در حد کمال در مقابل ایشون به جا بیاریم. اما خب من از این ناراحتم که چرا تلاشی برای بهتر شناختن رَبّم نکردم. به تصورم عاشق خالقم بودم غافل از اینکه اصن معنی عشق رو نمی دونم. یقینا کسی که عاشق باشه اولین چیزی که از یادش میره وجود خودشه. حال اینکه عامل اصلی این همه فاصله بین من و خالقم همین " منی " هس که بینمون قرار گرفته. منی که موجب بیزاری من از خودم شده. موجب همین درگیری که تو وجودم شکل گرفته. شاید بهترین دعا تو این لحظات دعا برای خلاصی از خودم باشه. دعا برای فرو ریختن این حائل. 

نظرات 2 + ارسال نظر

عزیز دلم
همینکه شروع کردی وداری تفسیر میخونی خودش عالیه :)
خدا خیلی مهربونتر از این حرفاس

همین که لیاقت دادن که بهتر بشناسمشون لطف بزرگیه

marzi یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 19:03 http://rozegaremarzi.blogsky.com

چقدر این پستت خوب بود.
منو بفکر فرو برد. چند سال پیش چند صفحه از تفسیر المیزان رو خونده بودم. چنان گیج و منگ شده بودم که دیگه ادامه ندادم.

منم منیتم زیاد شده. و حائلی بین من و خدا. کاملا حس میکنم اینو متاسفانه

کاش ادامه میدادی. حالا هم دیر نشده می تونی شروع کنی با هم پیش بریم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.