روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

اینجا شهر است ؟؟

با یه شوق عجیبی از پله ها یورش آوردن پایین. همگی ! هر چی پرسیدم چی شده هیشکی توجه نکرد. رفتن سمت در بره استقبال. باور کن اگه من بعد ده سال دوری برمی گشتم خونه اهالی انقد ذوق نمی کردم که بره اینا ... 

با سلام و صلوات منتقل شدن حیات پشتی. مرغ و خروسارو می گم. البته اگه بخام دقیق تر صحبت کنم خروس محترم و پنج عیال محترمه شون :| 

نه یکی ! نه دوتا ! پنج تا زن داره لامصب. هی میگم چنتا ازین مرغا کم کنین بدآموزی داره، این خروسه قوانین شرعم زیر پا گذاشته هیشکی به حرفم گوش نمی ده :|

تازه این که خوبه. خانوم برادرم می گف تو خونه پدریش دوتا خروس دارن و یه مرغ !!!! . اونا دیگه واقن تخماشون حروم زادن :))))

هیچی دیگه! نوازش های سحرگاهی فرشته جانم کم بود، نواهای مخ نواز آقای خروس هم ازین به بعد بش اضافه میشه 

خلاصه آقای خروس یا با اهل و عیال لال میشین یا خودم نوکاتونو منگنه می کنم به هم : غاطیییی 

نظرات 2 + ارسال نظر
marzi یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 19:00 http://rozegaremarzi.blogsky.com


دختر تو چقدر باحالی. خوشم میاد ازت. از این همه بامزه تعریف کردن قضایا.

خدا خیرت بده که هر وقت میام وبلاگت لب خندون برمیگردم.

تخم های حرومزاده رو خوب اومدی

خداروشکر که می خندی. واقن خوشحالم که این یه کار برمیاد از دستم حداقل
البته باید تصحیح کنم که متوجه شدم آقا خروسه شیش تا زن دارن تو حرم سراشون نه پنج تا :))

چرا؟؟؟؟؟خوبه که اتفاقا؟بامزس ...
من خیلی مرغ و خروس دوس دارم ولی حیف شرایط نگهداریش نیست
حرمسرایی داره واسه خودش

عاره خوبه فقط یذره صدای خروسه رو مخه . امروز فرداس که همسایه ها بریزن سرمون :))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.