روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند ...

امشب بعد از سالها دوباره عکسای دوره لیسانسمو با بهترین دوستام مرور کردم .عکسایی که با دیدنشون خاطرات بهترین روزهای زندگی تو ذهنم ورق می خوره. 

یه چیزی توی تموم عکسا به شدت خودنمایی می کرد. اینکه : من پیــــــر شدم ...

چقد این موضوع ناراحتم کرد. تو تمام عکسا ی انرژی و نشاط خاصی تو چهرم هست. چیزی که خیلی وقته نه تو آینه و نه تو عکسای جدیدم نتونستم پیدا کنم. این روزا حتی خنده هامم یه غمی توش هست. اینجاست که میگن: "رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون". 

من خیلی تلاش می کنم این رنگ رخساره، خبرچینِ سر درونم نشه. اما انگاری دیگه درونِ بیچاره من Overload کرده و همه چیو ریخته بیرون.. 

امشب فهمیدم: غصه و استرس، جزو دسته سرطان های خاموش به حساب میان . شاید تاثیرشون تو دراز مدت خیلی بیشتر و عمیق تراز خطرناک ترین بیماری ها باشه حتی ...



شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردن است *** روز ستاره تا سحر تیره به آه کردن است

متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان *** حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است


نظرات 1 + ارسال نظر
پایه خنده چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 07:06

من فک میکنم روحت پیر شده نه جسمت
خوبی خستگی و پیری روح هم اینه ک بدون هزینه و عمل جراحی میشه جوونش کرد!
کافیه دوباره با هم خوش بگذرونیم و بخندیم بعد توی آینه همه چی رو مث خیلی قبلن ها میبینی

ببین ندیدنت با ما چه کرده پایه جان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.