روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

...

واس چنتا چیز هم عصبیم هم ناراحت ! 

اتفاقی که به خودم و خدا قول داده بودم دیگه نیوفته افتاد. تقصیر من بود ؟ نمی دونم. اه همش تقصیر این تلگرام لعنتیه. هر چی بلا سرم میاد از اونه . 

دیروز قل جان گف که به مناسبت میلاد امام حسن علیه السلام واس بچه ها یه عالمه بادکنک و عروسک خریده که ببره تو بخش کودکان بیمارستانا پخش کنه دلشونو شاد کنه و عیدو بهشون تبریک بگه. انقد وسایلی که خریده بودن زیاد بود که با وجود کرایه وانت بازم کلیشو مجبور شدن خودشون ببرن. ازم پرسید که بره امروز برنامم چجوریه؟ بیشتر واس اینکه اگه می تونم ماشین ببرم و کمکش کنم تو بردن وسایلا. بش گفدم امروز مامانو باید ببرم دکتر و نمی تونم بیام، ولی استقبال کردم گفدم سریای بعد اگه خاستی بگو میام. امروز دوباره ازم پرسید واس فردا برنامم چجوریه ؟ من واس فردا برنامه ای نداشتم ولی نمی تونستمم برم. خب با وجود مریضی مامانم و فرشته جان خونه موندن من از هر کار خیری واجب تره ولی اون فک کرد که من دیشب الکی ازین کار استقبال کردم. من نمی تونستم دلیل نرفتنمو بش توضیح بدم فقط سکوت کردم و ناراحت شدم :(

واز همه مهمتر اینکه یه مسیر خیلی طولانی رو تو اوج ترافیک تا دکتر رفتیم. به لطف خدا بی قضا و قدر و گم شدن البته. دکتر بدی نبود اما خیلی رک و پوست کنده آب پاکی رو ریخت تو دست مامانم. نباید انقد رک جلوش حرف میزد. گف که زانوهاش از بین رفته و هیچ کاری براش نمیشه کرد. جز عمل جراحی. همون عملی که عامل از دست رفتن بابا شد. تازه گف احتمال داره کمر مامان هم نیاز به عمل جراحی داشته باشه، البته نظر قطعی رو بعد از گرفتن MRI میده. گف بیشتر دردهای مامان از کمرشونه نه از پا. از وقتی از مطب درومدیم مامان رف تو فکر. ناراحت و ساکت نشست تو ماشین. هر جور دلقک بازی از دستم برمیومد کردم اما لب از لب باز نکرد که نکرد. فقط وقتایی که رالی میرفتم بین ماشینا سرم داد میزد باز ساکت میشد. نمی دونم شاید صلاح بوده که بره و اینا رو بشنوه.بشنوه تا شاید اوضاع نابسامانشو جدی تر بگیره. جدی تر استراحت کنه. بیشتر به خودش اهمیت بده. خدایا بنده نوازی شما روشن تر از روزه. عین حقیقته. من اینو با تک تک سلول های تنم درک کردم.حتمن صلاحه. فقط نذار مامان اذیت شه. باشه ؟ 

نظرات 2 + ارسال نظر

سلام
مهم نیست که بقیه نفهمن چی برای تو اولویت داره همینکه خودت میدونی و خداهم میدونه بسه دیگه !تو به وظیفه خودت عمل کردی ...
آخی بنده خدا مامانت ...کاش پیش چن تا دکتر دیگه هم برید شاید با فیزیو تراپی و این ورزشا بهتر بشه...

عاره درسته، ولی ماهم نباید کاری بکنیم که باعث بشه دیگران راجع بمون گمان بد کنن :(
کلی دکتر بردیمشون. دیگه کار ازین حرفا گذشته. فقط باید خدا رحم کنه و حالشون رو به بهبودی بره ان شاءالله

marzi پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 22:53 http://rozegaremarzi.blogsky.com

آخی عزیزم خیلی واسه مامانت ناراحت شدم. خدا شفاش بده ان شاالله.
میتونم بپرسم چه چیز باعث شد زانوی مامانت اینجوری بشه؟

ناراحت نشو. همه چی با گفتگو حل میشه. خیلی راحت بهش بگو نتونستی بخاطر مامانت بیای.

فشار ناشی از کار زیاد، زحمت زیاد
پیش هر دکتری که میریم اول از همه میگه معلومه ازون مامانای خیلی زحمت کش بودی :((

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.