روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

و دلتنگی دوبله سوبله می شود ...

مامان رفت تا یه هفته دیگه که ایشالا برگرده خونه 

 من موندمو یه عالمه کار مامانی، ازین کار زنونه ها که عمرن توش استعداد ندارم. مامان از یه هفته قبل سفرشون شروع کرده بودن به سفارش نکات ایمنی. نه یکی و دوتا. اووووووف تا دلتون بخاد واس خودشون سناریوی وحشتناک به هم می بافتن و به خیال خودشون منو متوجه عمق خطرایی که ممکن بود مارو تو این یه هفته تهدید کنه می کردن. از بازموندن درو حمله سارقای مسلح به خونه گرفته تا گازگرفتگی و آتش سوزی و چپ شدن LED وسط سالن پذیرایی :|

منم که با این هوش و حواس نابودم عمرن یکی ازینا یادم بمونه. اگه داداشا و خانوماشون کنارمون نبودن حتمن همون شب اول خوراک سارقا شده بودیم :))

راستش حوصله کسیو ندارم دلم می خاست تو این یه هفته که مامان نیس حسابی تنها می شدم و از تنهایی لذت می بردم. دوس داشتم اطرافم سکوت مطلق باشه. کسی حرف نزنه. دلم می خاس تو این یه هفته تموم صداهایی که تو کلم جمع شده بریزه بیرون. اما خب اصولا آدما حتی موقع محبت کردن به دیگرانم به خودشون فک می کنن. جوری که خودشون دوس دارن محبت می کنن نه جوری که طرفو خوشحال می کنه. از طرفی با وجود فرشته چاقم این تنها شدن اصلا به صلاح من نبود و ممکن بود منو تا مرز زوال پیش ببره. پس میشه همون شتر و خواب و پنبه :/


عاقبت نوشت: پیروی توضیحات بالا بنده امروز بعد از سه بار برنامه دادن به ماشین لباسشویی و حدود ده بار روشن و خاموش کردنش آخر سرم نتونستم متقعادش کنم که لباسارو باید با تاید بشوره نه با آب خالی. گیجِ زبون نفهم :|

نظرات 1 + ارسال نظر

به به پس قراره کدبانو بشی این یه هفته
اهوم راس میگی انشالله ما خودمون موقع کمک درنظر بگیریم نظر طرف مقابلو...

عاره بابا. انصافن آدم از نفس میوفته ها. خیلی سخته یه تنه همه کار بکنی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.