روزی پرنده می شوم
روزی پرنده می شوم

روزی پرنده می شوم

این داستان جنایی است!

چند روز پیش خودکشی کرد. یه پسری به اسم رضا. من نمی شناختمش اما با توصیفاتی که ازش شنیدم جوون شاد و پرانگیزه ای بوده 

"الان چرا رگشو زده؟" این سوالیه که تو این چند روز فکرمو خیلی مشغول کرده...

به نظر من یه ادم تو هر وضعی که باشه فقط تا وقتی می تونه زنده بمونه که احساس ارزش کنه. یه ادم تو هر وضع اصفباری هم که باشه، حتی اگه تموم مشکلات دنیا کوهی بشنو بخوان کمرشو خم کنن، با قامت راست مقاومت می کنه به شرطی که خودش و زندگیش براش باارزش باشن.

اگه این طوری که میگم باشه، دیگه رضا قاتل خودش نیس . قاتل واقعی کسیه که این حس لعنتی رو بهش القا کرده...


+ خیلی از ماها هر روز با بی احترامی، بی اعتنایی، نابود کردن شخصیت و هزار تا شیوه دیگه ادمای اطرافمون رو به سمت حسی به اسم "بی ارزش بودن " سوق میدیم. 

حسی که می تونه ادما رو به سمت مرگ و مارو به سمت قتل بکشونه. مواظب باشیم ...


مهربانی در این دنیای بی رحم شجاعت است نه ضعف !


نظرات 2 + ارسال نظر
جوجه طلایی شنبه 21 آذر 1394 ساعت 22:59

خیلی عالی نوشتی عزیزم
منم با نظرت کاملا موافقم

ممنون جوجه طلایی
مرسی که بهم سر میزنی:*

marzi جمعه 13 آذر 1394 ساعت 20:20 http://rozegaremarzi.blogsky.com

دقیقا درست گفتی.
متاسفم برای اون فردی که خودکشی کرد.
جمله آخری واقعا به دلم نشست.

خدا بیامرزتش
ان شاءالله جاش تو اون دنیا خوب باشه
مرسی:*

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.