دلم تنگ شده بود واس اینجا :)

اندر احوالات این روزای من اینکه سمینار کوفتی تموم شد و من یکی از مراحل سخت ارشد رو با موفقیت پشت سر گذاشتم:)

امروز پنج شمبه تابستون شیرین من شروع میشه و فردا جمعه تابستون شیرین من تموم میشه : |||

البته اگه نوشتن داکیومنت سمینارو جزو تفریحات و سرگرمی های تابستون به حساب بیاریم :|


+ نگه داشتن حرمت آدم ها کاریه که هیچ وقت از انجام دادنش پشیمون نمی شیم. بعضی رفتارا ناراحتم می کنه :(

حال ندارم فک کنم :((

خسته امممممم، خسسسسسته : ماااامااااااااان 

امان از دنیا

الان فهمیدم حتی تنهاتر از اونیم که فکرشو می کردم. امان از کشفیات تلخ ذهن. امان از دلی که بی موقع می گیره. امان از خفقان خودساخته ای که حتی اجازه گریه یواشکی و آرومم بهت نمیده. امان از خودم.همون ظالمی که به من رحم نکرد!

این دیگ واقن خصوصیه ولی تو بخونش :دی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ماس جان

ینی الان چرا وقتی من از راه دوور هم واسه ماست دست تکون میدم، خوابم می بره؟؟ توجه کنید نخوردمش فقط نیگاش کردم با یه بای بای کوچیک :|

الان من  با این ابوهت چرا باید جلوی ماس کم بیارم؟؟؟

بله! اشاره می کنن که گویا خوابیدن یکی از تفریحای غیرقابل انکار زندگی منه :دی 

ماس جان فرصت باشه جبران کنیم واست داداش:))

من رفدم بخافم، کاری ندارید؟ :))

داره میرسه...

تو حسرت روزیم که بیامو یه پست با این عنوان بذارم : 

" خدایم خواست تا من هم، دلخوش ز خنده های راستین باشم ". 

فک نکنم زیاد منتظرش بمونم . داره میرسه ... بوشو میشنُفَم :)

باید دخیلت شوم...

دلم غم دارد... زیاد هم دارد...غمش فروشی نیست... شاید قرار است احتکار شود برای روزهای بی دردی .. روزهایی که آمدنش را در خواب هم نمی بینم ...

دلم افسار پاره کرده. یاغی شده.. بند دلم دیگر به دستم نیست... نمی دانم از دنیا چه می خواهد یا بهتر بگویم دنیا از آن چه می خواهد که یقه اش را جر داده اما هنوز راضی نشده... هنوز رهایش نکرده ... دلم برای دلم کباب است کباب ...

دلم غم دارد... دلیل و چرایی اش چیست؟ من هم نمی دانم... فقط می دانم آه حسرت های مادر و بغضِ بغض های خواهر گریبان گیرش است...

دلم غم دارد... زیاد هم دارد..باید برایش دخیل ببندم...برایش دعا می کنم... برایش دعا کنید...



دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی *** به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

هر دم ازین باغ بری می رسد...

ینی آدم وقتی در مورد ناتوان بودن خودش کاملن خر فهم میشه که تمام مدت روز یه مگس سرتق سیریش سعی کنه محتویات تمام سوراخای صورتشو یه ده دوری امتحان کنه. ینی مثلن از چشش بره از گوشش دراد. از دماغش بره از حلقش بزنه بیرون. حالا بدتر از همه اینکه تمام این مدت اون آدم تو جهات مختلف و با سرعت و شدت به امید کشتن مگسه بکوبه تو صورتش بعد حتی باد این چکا بال مگسرم نگیره و همش شلپی بخوره تو صورت خودش:|

جاتون خالی الان کل صورتم له شده، کل خانواده فک می کنن خل شدم خودمو میزنم می خان ازین لباس برعکسا تنم کنن و مگسه هم چنان بالای سرم می چرخه:((((

خواب بلوتوثی

ینی من ی ذهن خلاقی دارم. وقتی ب ابتکاراتش فک می کنم اصن بدجوری ازش شرمنده میشم که چرا الان تو ناسایی جایی به عنوان نخبه ایرانی فعالیت نمی کنم!

ظهر چند دیقه خوابیدم، تو خواب ذهنم شروع کرده بود داشت ازین فیلمای بلوتوثی خنده دار می ساخت. بعد خودشم می دونست که داره این کارو می کنه. خواب میدیدم یه پسره تو دانشگاه سر امتحان یه مارمولک آورده که استاده زنشو بترسونه از کلاس فراریش بده تا بعد خودش بتونه راحت از بچه ها تقلب کنه. بعد یه پسره ازین چلمنای خودشیرین بغل دستش نشسته بود تا فهمید می خواد این کارو بکنه هی داشت سعی می کرد به استاد بفهمونه ک خوشبختانه ذهن باحالم کارگردانی کرد نذاشت قضیه لو بره. بعد پسر شیطونه مارمولکو گذاشت رو برگه برد تحویل استاد بده. واااای انقد باحال زنه ازش می ترسید به جای اینکه فرار کنه از کلاس بره بیرون رقص پا و ایروبیک می رفت اون وسط. ینی من فقط تو خواب شکممو چسبیده بودم می خندیدم:))

باهوشم دیگه تمام اتفاقات اخیرو جم می کنم تلفیقی خواب می بینم:))

تناقض شیرین!

با اینکه فک می کنم خیلی زشت شدم اما به شدت از دیدن خودم تو صفحه مانیتور لذت می برم :دی 

مث اینکه حالم خوب نیس اصن دوشنبه وقت دکتر گرفتم :|