شِت

کم مونده بود وسط حرفاش پاشم بزنم بیرون!!

داخل اتاق رئیس تو شرایطی گیر کرده بودم که باید بگم قشنگ اون جیغ می کشید، من بلندتر داد میزدم :|

من که منم اما اون رئیس نبود، شکمم بود. ینی جییییغ می کشیدااا. عجیب و غریب واس خودش سمفونی میزد بلنددددد 

بعد رئیس مات و مبهووت از ولوم صدای من نگام می کرد فقط. مونده بود من چرا هر چن لحظه یبار انقد هیجانی میشم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.