آرامش ساختنی است!

اعتراف می کنم زندگی با دل کار سختیه. سختیش وقتی معلوم میشه که عقل خودشو می ندازه وسط. از هیچی خبر نداره اما جوری دخالت می کنه که انگار هم سر پیازه هم تهش. کاش من فقط یکی از این دوتا رو داشتم. نمی تونم با جفتشون با هم کنار بیام. آدمای عاقل به سادگی اب خوردن همه چی رو تحلیل می کنن، با یه حساب کتاب ساده همه چیو برای اولین و آخرین بار واسه خودشون حل می کنن و اون مسئله براشون تموم شده میشه. اما آدمایی مث من صدبار باید یه چیزو واس دلشون توضیح بدن، توجیهش کنن، تازه اگه دل مذکور مث من آلزایمری باشه این روند تقریبا هر دوساعت یه بار تکرار میشه و خلاصه از زندگی جهنمی میسازه که مسلمان نشنود کافر نبیند! 

اما بلخره که چی ؟! این واقن به یکی از مشکلات آزاردهنده روح و روان من تبدیل شده و باید یه جایی حل بشه.


+ دوازده سالشه. کتاب شازده کوچولو رو دادم بش گفتم این فوق العادس . برو حالشو ببر! 

رفته بعد یه روز برگشته میگه این چی بود؟! حوصلمو سر برد. خیلی بچه گونس :|

بش میگم این کتاب بره من بیست و پنج ساله جذابیت داره . چطور تو میگه بچه گونس ؟ 

با یه ذوق و شیطنتی میگه :" دیگه دیگه " !

منظورش اینه که من خیلی باهوشم و سطح شعورم از تو بالاتره که این کتابا برام جذابیتی نداره :|

بش میگم احساسات بخش قشنگی از وجود ماست که تو داری تو اولین سالهای زندگیت به شدت سرکوبش می کنی. 


من هنوزم اعتقاد دارم که این اتفاقات سختن که می تونن معنی واقعی شیرینی رو به رخ زندگی بکشن. 



نظرات 2 + ارسال نظر

یکی نیس بگه به کجا چنین شتابان...

اوهوم

marzi شنبه 1 خرداد 1395 ساعت 07:57 http://rozegaremarzi.blogsky.com

چه جالب. اتفاقا منم در این جهنم دل و عقل گرفتارم. شدید.
درکت میکنم با تمام قوا.

بچه ها هم بچه های قدیم

راست میگی. تا سختی نباشه، آرامش و آسایش در زندگی معنی و مفهومی نداره. مثل زشت که اگه نباشه زیبایی تعریف نمیشه.

خیلی سخته ولی حلش می کنیم به امید حق :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.