دونه برف تو آزمایشگاه نشسته. کلش تا گردن تو لپ تاپه و حواسش به هیچ جا نیس. هندزفری به گوشش و داره آهنگ گوش میده. آزمایشگاه خلوته. فقط یکی از دانشجوهای دکترای آبی پوش تازه از فرنگ برگشته هی واسه خودش میره و میاد. دونه برف طبق معمول جدیش نمی گیره. آهنگ به اوجش میرسه. دونه برف طبق عادت مزخرف همیشگی شروع به همراهی با خاننده می کنه. هرچی اوج آهنگ بیشتر میشه صدای دونه برفم بالاتر میره. " چرااا رفتییی چرااااا من بی قرارم ... به سر سودای آغووووش تو دااااااارم .."
بله ! درست در لحظاتی که بنده داشتم از تنهایی مفروض خودم تو آزمایشگاه لذت میبردم و این دری وریارو بلند تکرار می کردم، سربرگردوندمو دیدم دکتر فرنگی با چشای ورقلومبیده و سه متر شاخ زل زده داره به حرفای من گوش میده :(((
دونه برف از خجالت کله را در ماتحت خود فرو برده و با سرعت نور متواری می شود.
خاهش می کنم زینب جون. راحت باش عزیزم :))
واااای که چه خندیدم. خیلی باحال بود. مخصوصا وقتی صداتو بردی بالا
حالا تو آزمایشگاه چیکار میکردی؟ محل کارته؟
عاره. نمی دونی چه سوتیه وحشتناکی بود :))
آزمایشگاه یه جایی تو دانشگاس که ما کارای تحقیقاتیمونو اونجا انجام میدیم. الکی مثلن ما محققیم :)))
حرفی واسه گفتن نذاشتی...
آی خندیدم وقتی تصورت کردم، یکم بیشتر رعایت کن خب خخخخ
واااای سعیده خیییلی گناه داشتم، خیییلیییی :((
دوست عزیز سلام؛
مطالب وبلاگتون رو مطالعه کردم جالب و زیبا بودن. خوشحال می شم تا به وب منم سر بزنید.
http://golenarges110.blogfa.com
سلام بله حتمن بتون سر میزنم :)