چیزی از خاطرات بچگیتون یادتون میاد؟ حتمن همه یادشونه :)
از مشکلاتش چی ؟ ازینکه چی زیاد ناراحتتون کرده و اشکتونو درآورده.
بچگی من پر بود از مشکلات خنده دار. مشکلاتی اون موقع ساعت ها منو به گریه می نداخت اما الان فقط تنها ری اکشن من بعد از یادآوریش لبخنده. لبخند و یه عالمه حسرت ..
کی باورش میشه من همون بچه ایم که واسه شکستن سر خودکار بیک با ظاهر رنگی ای که مدرسه واسه اولین تجربه روز دانش آموز بهش داده ساعت ها عزا گرفت.
کی باورش میشه سمیه شلخته الان همون سمیه اس که دوتا پاک کن واس پاک کردن غلطاش داش. پاک کن خونه معمولی و گرد و خیلی کوچیک، قد یه نخود، و پاک کن مدرسه بزرگ و نو و باکلاس :)). بعد وقتی یه روز اون پاک کنِ نخودی تو یه خونه ویلایی دویست متری گم شد کل خونه رو ساعت ها با چشم گریون گشت تا بلخره اونو از زیر شوفاژ اتاقش پیدا کرد. گشت تا کسی بهش برچسب شلختگی و بی انضباطی نزنه.
کی باورش میشه سمیه ای که الان واس نوشتن هر جمله ده بار باید به گوگل جان مراجعه کنه تا غلط دیکته هاش همین ته مونده آبروشم نریزه:|، وقتی تو کلاس اول سر اولین دیکته فقط واس گذاشتن یدونه تشدید رو کله " موفّقیّت" نیم نمره ازش کم و شد نتونست بیست بگیره، کلی اشک ریخت.
تف به ریا، اما کی باورش میشه این سمیه همونیه که تو سن هفت سالگی انقد عاشق نماز بود که وقتی یه روز دیر جمبیده بود و نتونسته بود قبل از رفتن به مدرسه نمازشو بخونه فک می کرد دنیا به آخر رسیده...
لحظه ها تکرار ناپذیرن. هفتِ شیرین من چقدر دلتنگتم :)
+ و همین طور روزی رو می بینم که شاید تو سنی نزدیک به پنجاه تو یه همچین لحظه ای خاطرات بیست و پنج سالگیمو تو وبم ثبت می کنم. پس باید با تموم توان جوونی رو نفس بکشم:)
من باورم میشه. چون اکثر اینایی که گفتی رو منم انجام دادم.
جالبه چقدر شباهت داریم تو این چیزا. مخصوصا نماز و نمره 19.5 . باور کن فکر میکردم دنیا به آخر رسیده.
ولی من هنوزم منظم هستم مثل بچگیا. تعریف از خوده همه تو فامیل منو مثال میزنن به منظم بودن.
چ جالب که دوتا ادم دور بچگیاشون نزدیکه به هم :)

شاید واس همینه که من انقد حس خوبی به تو دارم :)
منم خیلی بی نظم نیستم ولی بچگیام اعجوبه ای بودم واسه خودم :))
خصوصی
حست درست گفته. شاید همین روزا درست شه . کسی چ میدونه :)
وااای عالی بووود سمیه جونم
کی باورش میشه این سمیه همون سمیه ایه ک سر یه مشت سوتی مسخره کلی با هم میخندیدیم
حالا همش دلش گرفته و دم از مشکلات میزنه
هعی...
کاش یه روز دوباره کلی بخندیم ب اشکالاتمون
چقد خوب می نویسی دوستم
چقد خوب ک تو دوست منی
چقد خوب...
یادش بخیر من کلاس اول تو دیکته اولیم هرچی معلم یه کلمه رو تکرار میکرد ک بچه ها برسن بهش دوباره کلمه رو مینوشتم...
سلااااام ستاره سهیل جان :**



در این یه مورد من هنوز همون سمیه ام
فقط کافیه اراده و کنیم و بیشتر همو ببینیم تا باز حتی به ترک دیوارم کلی با هم بخندیم. مث اون روزا :))
چقد خوبه که من تورو دارم. چقد خوبه ک تو منو تو همه کارا انقد تشویق می کنی و روحیه میدی
قضیه دیکته تو که خوندم ناخوآگاه یاد "برای برای " افتادم :))))))
خیلی ممنون از وب سایت خوبتون که فوق العاده عالیه....واقعا متشکرم....
9658
مرسییییی سحر خانوم

چقد خوووب ک دوس داشتین