اولین بار ک صدای قهقه هایمان ب طرز فجیعی بلند شد ب دو ماه بعد از آشناییمان برمی گردد.
قرار بود تعهدنامه ای را محضری کنم و برای این کار نیاز به کسی بود ک شاهدم شود. آن وقت ها دوستی مان خیلی گرم نبود. رابطه ای ن چندان صمیمی مثل تمام دوستی های دیگر. با رودربایسی به او گفتم:" میای باهم بریم محضر شاهدم بشی؟ شرمنده کس دیگه ای نیس وگرنه مزاحمت نمی شدم!" او هم باهمان لحن شوخ طبعش گفت:" اره میام، میخای ب روم نیاری ک چون کسی نیس ب من گفدی؟!" باهم قرار گذاشتیم و در روز مقرر ب محضر رفتیم. آن روزها من هنوز همان کمد معروف را به عنوان کیف روی دوشم می انداختم. جو محضر طبق معمول همه جا خیلی رسمی و خشک بود. مدارک را تحویل دادیم فرم ها را امضا کردیم و کارمان تمام شد. او جلوتر ازمن سمت در خروجی رفت در را باز کرد خودش بیرون رفت در را نگه داشت تا من هم رد شوم،اما در را کمی زود رها کرد و نصف من به همراه کمد لای در ماندند! و من بی اختیار با لحنی بسیار خنده دار و بی سابقه ک نمی دانم یهو از کجا آمد با صدایی بلند گفتم :"من گیــــــر کردم".
می دانید درآوردن ی همچین صدایی آن هم در آن محیط رسمی بسیار زشت و خنده دار بود. از توصیف عمق فاجعه همین بس ک ما تا از پله های ساختمان محضر پایین بیاییم از شدت خنده چیزی حدود بیست بار ب درو دیوار خوردیم و فاتحه روده هایمان نیز خوانده شد.
در اینجاست ک باید صادقانه خدمتتان عرض کنم "شرفم رفت ب باااد"