صرفا اَداس :|

بعد کلی مذاکره و به جواب نرسیدن مجبور شدم تلگرامشو پاک کنم . انقد ور رفت و رفت تا بلخره ی بازی جدید نصب کرد. بعدش گفدم خب تفریحم لازمه عب نداره یخورده بازی کن اما یهو دیدم غروب شد و تو همون پوزیشنی که بود مونده. غاطی کردم گرفدم گوشیو خاموش کردم پرت کردم تو کمد. یهو دیدم رفته داره با گوشی خونه کلنجار میره. میگم پاشو بچه میگه تا ته تنظیمات اینو درنیارم از جام تکون نمی خورم :|

اونم تموم شد مثلن اومد درس بخونه دید خونواده دور همیه چیپس و پفک گرفدن بازم پیچوند رف . اینم گذشت ..

باز تا اومد درس بخونه دید همچین یهو دلش گرفته و الان باید بره پای لپ تاپ و عقده هاشو سر بلاگ اسکای بدبخت خالی کنه. بعدشم که به قول شاعر 

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است / مگذار درددل کنم و دردسر شود 

.

.

.

ینی عجب خود چموشی داشتمو نمی دونستم. مستر قسیمی از ما درس بخون در نمیاد. قول بی قول :/


+لازم بذکره که تموم تایمای خالی تو طول روزم می خابیده :|


نظرات 1 + ارسال نظر
الهام جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 16:26

این حالتیه که منم بهش دچارم

درس خر است :|

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.