به لطف مهمانی های اخیر یکی دیگر از استعدادهای بنده نیز از زیر پوست درآمد.
" توانایی شکاندن رگباری ظروف استراتژیک و زیبای خانه"
مامانم خیلی گناه داشت. بیچاره هربار کلی سعی می کرد که با آرامش بهم لبخند بزنه و بگه:" فدای سرت دخترم".
بیا این مهمونیا رو جدی بگیریم و تو این ساعات خونه نباشیم ، بیا
خواستگار براتون اومده بود ؟
نه باباازین مهمونیا ک فقط کزت کاریش ب عادم میرسه بود :|
بیا این مهمونیا رو جدی بگیریم و تو این ساعات خونه نباشیم ، بیا
خواستگار براتون اومده بود ؟
نه بابا
ازین مهمونیا ک فقط کزت کاریش ب عادم میرسه بود :|